یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق,آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از چام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق,دل خونم مکن
من که مجنونم,تو مجنونم مکن
مردِ این بازیچهه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو,من نیستم
گفت,ای دیوانه لیلایت منم
در رگت,پیدا و پنهاهت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی...
انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !
تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!
تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛
هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !
برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد
و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد
تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!
متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم
از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
دیگه حال و هوای نوشتن ندارم ...
خونم داره از بین میره
نمیدونم چی کار کنم
فقط هراز گاهی سری به این خونه درب و داغون مبزنم که بگم مال منه.
نمیدونم .....