نشو از نی،نی نوای بی نواست بشنو از دل،دل حریم کبریاست
نی بسوزد،خاک و خاکستر شود دل بسوزد،خانه دلبر شود....
پ.ن:دلم یه هویی خواست این و بنویسم خب مگه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدا نوشت:دوستای گلم منتظر معجزه باشید.
مواظب خوبیاتون باشد.
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق,آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از چام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق,دل خونم مکن
من که مجنونم,تو مجنونم مکن
مردِ این بازیچهه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو,من نیستم
گفت,ای دیوانه لیلایت منم
در رگت,پیدا و پنهاهت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی...
دیگه حال و هوای نوشتن ندارم ...
خونم داره از بین میره
نمیدونم چی کار کنم
فقط هراز گاهی سری به این خونه درب و داغون مبزنم که بگم مال منه.
نمیدونم .....
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمره که دربه درم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون یه کم من و حوصله کن
نگو که از این روزگار،یه خورده کمتر گله کن
من و به بازی میگیرن عقربه های ساعتم
برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن
مرگ با ما تا ابد همراه نیست
مرگ جز یک وقفه کوتاه نیست
مرگ یعنی لغزش پای حیاط
مرگ یعنی زندگی در خاطرات
دوست دارم منقرض گردد تنم
روح باشد دکمه پیراهنم
عشق اینجا دست خود را داغ کرد
عشق در این گوشه استفراغ کرد
عشق اینجا طعم افیون می دهد
بوی صدها استکان خون میدهد
عشق ما اندازه یک آه بود
این قصیده این قدر کوتاه بود
من نگاهم سردو باران خورده شد
او تبسم بر لبش پژمرده شد
ناگهان لرزید دست کینه ام
زخم هق هق باز شد درسینه ام
عین بغض سرد دلگیران شدم
از خداحافظ مگو ویران شدم
دستهای تو را
خواب دیدم
دو کوله بار حسرت و تردید
دو سایبان، دو انتظار رسیدن
آنگاه
چشمهای تو را
خواب دیدم
دو سر سپردۀ بیباک
دو راهزن، دو ستاره
آنگاه
قلب تو را
خواب دیدم
آن بیکرانۀ عاشق
رها، دیوانه وار صمیمانه
آنگاه
تو را
خواب دیدم
یک راز، یک فصل
یک ترانۀ بی پایان
و بیدار شدم،
عاشق شده بودم.